#برای_کارگران_مظلوم_معدن...
سرمایه ای نداشت ولی سربه راه بوددستش برای زندگی ام تکیه گاه بود
نان آوری که در پی نان موسپید شداز شرمِ رنگِ سفره ی ما رو سیاه بود
تاریک بود صورت او مثل شب ولیدر آسمان خانه ی ما قرص ماه بود
او کوه را به شانه ی خود میکشید و بازدر اوج خستگی به لبش قاه قاه بود
سرمایه اش به قول خودش خنده بود و بسبا دردِ پا و دست و کمر در رفاه بود...
معدن که ریخت از سر بابا دو گوش ماندبابای من همیشه سرش بی کلاه بود...بابا هنوز میشنود....#حسن_اسحاقی
لینک کانال شعر حسن اسحاقی:
https://telegram.me/joinchat/ApjAGTubtjZUYngL1ud5bA
برچسبها: شعر کارگران معدن آذر شهر, شعر ریزش معدن, شعر برای کا اشعار حسن اسحاقی...
ادامه مطلبما را در سایت اشعار حسن اسحاقی دنبال می کنید
برچسب : شعر,کارگران,معدن,شعر,کارگر,حسن,اسحاقی, نویسنده : aasreiman3 بازدید : 147 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:07